فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی رمان «کاتارسیس در هنرهای زیبا»+فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/08/21 ساعت 15:54

رمان «کاتارسیس در هنرهای زیبا» نوشته مهدی عزتی توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسید.

به گزارش رویداد فرهنگی، کاتارسیس زیبای من که نه اسمش را می‌دانستم و نه می‌خواستم که بدانم. کاتارسیس زیبای من که با دیدنش خوشبخت‌ترین آدم روی زمین بودم. با بی‌خیالی با دوستانش حرف می‌زد و قشنگ‌ترین خنده روی زمین بر لبش بود. از آن روز، بی این‌که حرف دیگری درباره کاتارسیس بزنیم، کاتارسیس به راز عشق مشترک ما تبدیل شد. خاطره‌ای مقدس و مشترک میان ما. از آن روز، هرکداممان که زودتر می‌دیدش  دیگری را خبر می‌کرد و نیمکتی روبه‌رویش و دورتر از او پیدا می‌کردیم و در سکوت کامل نگاهش می‌کردیم. فقط نگاهش می‌کردیم!

 

بخشی از متن کتاب

الان وقتش است که خودم را به عصبانیت بزنم که کمتر سوال پیچم کند.  داد و فریاد راه میاندازم که «دوست دارم امروز خودم برم...مشکلیه؟ می‌خوای تو هم بامن بیای؟ دوتایی با هم یه بطری بنزین ببریم تهدیدشون کنیم؟ خوب اگه اینا بده بودن که تا حالا چکو داده بودنو هر روز یه داستان پیاده نمی‌کردن!» صدایم را کمی بلندتر میکنم: « بالاخره  ده تا یکی خودم نباید یه تکونی بخورم که بقیه حساب دستشون بیاد که منم سرم تو حسابه که هوس نکنم دورمون بزنن؟ بعدشم می خوام  یه سر برم دفتر محسن باهاش اتمام حجت کنم که یا از کار مشتریهای ما بیاد بیرون یا اینکه اونقدر قیمت میآرم پایین که بیچاره بشه!»

سوسن که انتظار چنین آتشفشانی نداشته صدایش را نازک میکند: «باشه، خب... اول صبحی چرا داغ می‌کنی؟»

«آخه خودم هزار تا بدبختی دارم تو هم واسه من پوآرو بازی در میآری!...ول کن دیگه... منم آدمم خب... یه روزایی می‌خوام واسه خودم باشم.»

« باشه... اونقدر واسه خودت باش که بپکی!»

«بیا...اینم  حرف زدنته، ما از تو حمایت و تشویق نخواستیم فقط رو مخ من پیاده‌روی نکن...خودت می‌دونی که هر مسئله مهمی باشه یا خودم بهت میگم یا خودت میفهمی.»

«باشه منم اصلا هیچی نمی‌گم هرکاری دوست داری بکن... پنیرم نداریم.»

« خانم کدبانو، یکم هم به فکر خونه باشی بد نیست‌ها... الان باید بگی؟ باشه...  پاشو بریم یه شیرو کیکی میگیریم می‌خوریم.»

«نمی‌خواد. املت می‌زنم»

«املت نمی‌خوام خانومم...فقط بجنب... عروسی نمیریم که عزیز دلم. اون دورهات تموم نشد؟ ماشالا شما زنا دور همهچی خط میکشین...دور لب.. دور چشم...دور فلان!»

«امروز قاطی کردی ها... تموم شد.»

«در ضمن از الان بگم، شب کیلید نکنی محسن چی شد، چک صنایع چی شد ها!» 

«بدبخت من به فکرتم...والا! اصلا به من چه!»



نظرات کاربران

ارسال