فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی مجموعه داستان «سیاهی چسبناک شب»+فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/03/08 ساعت 19:24

 «سیاهی چسبناک شب» نوشته محمود حسینی‌زاد توسط نشر چشمه به چاپ رسید.

به گزارش رویداد فرهنگی، محمود حسینی‌زاد تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی و جامعه‌شناسی اوایل دهه 1970 در دانشگاه مونیخ آلمان به پایان رسانده است و در ایران در کنار تدریس زبان آلمانی در دانشگاه‌ها و موسسه زبان آلمانی تهران، دو مجموعه داستان با عنوان‌های «سیاهی چسبناک شب» و «این برف کی اومده» منتشر کرده است.

در پشت جلد این کتاب نوشته شده است:

-آشنایی با مردی جوان، نسیمی است در زندگی مردی تنها. نسیم توفان می‌شود و مرد سرگردان.

-دو نفر سال‌ها به هم نگفته‌اند «دوستت دارم»، تمام رابطه «دوستت دارم» بوده. حالا که دیر شده چه؟

-زندگی دختری بنا شده بر عشق به مرد جوانی. دختر از خطای مرد نمی‌گذرد و بار حسرتی را می‌کشد، ویرانگر.

-پسرکی تا حد مرگ تحقیر شده و مردی که نپرسیده می‌داند چه بر سر پسرک آمده. هردو باید جایی چیزی می‌گفتند. نگفتند.

-مردی ایستاده در باران مقابل پنجره ای تاریک، آرزو می‌کند برق رفته باشد نه زن.

 

-گاهی یک کلمه، یک لحظه می‌تواند نجاتت دهد.

کلمه را نگویی، لحظه را از دست بدهی، از دست رفته‌ای.

 

قسمتی از متن کتاب

عمری آب می‌خوری نفس می‌کشی، عمری راه می‌روی، انگار که تمامش بدیهی است، انگار همینطور است و باید باشد. اما زمانی می‌رسد می‌دانی این آخرین قطره‌های آب است و آن آخرین دم و آن یکی آخرین گام.

در آن روزها می‌دانستم که دارد به آخر می‌رسد. باورم نمی‌شد. نمی‌خواستم باور کنم. نه او به روی خودش می‌آورد و نه من. اوهم مثل من آن‌قدر به آن رابطه اطمینان داشت که خودش هم کاری را که می‌خواست انجام دهد، باور نمی‌کرد.

انگار هردو منتظر بودیم تا دیگری بپرسد داری چه‌کار می‌کنی؟ هیچ‌کدام نپرسیدیم.

نه من، نه او.

هیچ‌کدام.

رفتیم سینما برای چندهزارمین بار می‌رفتیم.

صدها و صدها بار کنار هم در آن تالارهای تاریک نشسته بودیم. نه به خاطر تصویرهای ریزان بر پرده سفید. غرق شدن در تاریکی بود و کنار هم نشستن.
حس غریب تعلق محض در برهوت تاریکی. رها از همه چیز و همه کس.
بی هیچ نیازی.
می‌دانست؟

چندسالی گذشته بود هنوز درسم تمام نشده بود.
یک روز برایم نوشت:
... از نوشتن برات سیر نمی‌شم-مثل بچه‌ها که از خوردن شکلات سیر نمی‌شن.

-فردا می‌خوام نامه‌م رو پست کنم ولی هر لحظه هوس با تو بودن رو دارمو این احتیاج فعلا جز از طریق نوشتن میسر نیست. کلماتی که گاهی گنگ می‌شوند-احساس می‌کنم مریضم. یا مثل مریض‌ها دلم بهانه‌گیر شده-شاید هم ویار تورو کردم...

...مطمئنم آدم هفده سال که توی خریت نمی‌مونه-یک لحظه باید هوشیار بشه

-ولی یا من اشتباه نکردم و اون‌چه رو که می‌خواستم یافته‌م یا یک لحظه هم عاقل نبوده‌م..

..روزهام خوش نیست-شب‌هام که باید بگم واقعا شبه و فعلا که امیدی هم به روشن شدنش نیست. چقدر بده که آدم نمی‌تونه ذاتا به بیش از یک نفر دلبسته باشه. اگر این‌طوره، باید لااقل کمی درباره‌ش مطالعه کرد، کسی رو یافت و به اون دل بست که ازش دور نشه.



نظرات کاربران

ارسال