فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی کتاب صوتی «پنج حکایت شکسپیر»+فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/04/16 ساعت 18:57

کتاب صوتی پنج حکایت شکسپیر با ترجمه علی اصغر حکمت به روایت حسین پاکدل توسط انتشارات چشمه منتشر شد.

به گزارش رویداد فرهنگی، پنج حکایت شکسپیر مجموعه‌ای شنیدنی است از پنج اثر شناخته شده از ویلیام شکسپیر، شاعر و درام‌نویس تاریخ جهان؛ کشاورز زاده‌ای که قریحه و شور نوشتن او را به یکی از بزرگترین نویسندگان زمانه خود و حتی دوران پس از خود ارتقا داد. ویژگی کتاب حاضر این است که این آثار را که همگی نمایشنامه‌های شکسپیر به شمار می‌روند، در شکل قصه و حکایت می‌شنویم. شکل و شیوه‌ای که در ادبیات فارسی خلاف نوع درام‌نویسی، ریشه و تاریخی دیرین دارد. مترجم درباره سابقه این شیوه در برگردان داستانی این آثار به زبان انگلیسی می‌گوید:

دو تن از نویسندگان مشهور چارلز لم و مری لم، بعد از وفات آن استاد قالب روایات او را خلاصه کردند و به نثر منسجم و روان درآورده و آن را افسانه‌های شکسپیر نام دادند.

این مجموعه که پیش از این به همت نشر ققنوس و با ترجمه زنده یاد علی اصغر حکمت منتشر شده بود، حال با همراهی حسین پاک‌دل، شنیداری شده است. درباره ترجمه اثر باید گفت همچون هر زبان زنده و پویایی، زبان آثار شکسپیر نیز با زبان انگلیسی معاصر تفاوت بسیار دارد. از همین جهت مترجم هم در انتقال سبک و لحن این اثر نثر و زبان را طوری به کار گرفته است تا فارسی اثر به سطح زبان آثار شکسپیر نزدیک شود و به این پرسش پاسخ داده است که اگر نویسنده این اثر را به فارسی می‌نوشت، چگونه می‌نوشت.

 

قستمی ازمتن کتاب

حکایت دوم، مکبث پادشاه اسکاتلند

فصل اول

در هوای مزور وجود و فضای مرموز هستی، زشتی در حجاب زیبایی مکتوم و بدی در پرده خوبی نهان و ابلق زمانه را نعل وارون. گمراهی فضای رهنوردان جهان است. هوای خانه خاکی چونین است. گهی زنبورو گاهی انگبین است. عمل با  عزل دارد، مهر با کین. برش تلخ است و با هر تلخ، شیرین.

آورده اند، در هنگامی که تاج سلطنت اسکاتلند به تاروک ملک دنکن، ملقب به رعوف مزین بود. امیری از بنی اعمام پادشاه که مکبث نامیده می‌شد، در دربار او تقربی تمام داشت. وی را شجاعتی بسیار بود و در جنگجویی و رزم آزمایی، شهره روزگار. نزد پادشاه به حرمتی تمام و عزتی بسیار می‌زیست. وقتی گروهی از یاغیان که نهانی از افواج کشور همسایه مدد می‌یافتند، سر از اطاعت ملک برتافتند، امیر مکبث به دلاوری و شجاعت آتش فتنه آنان را خاموش ساخت و ریشه آنان را برانداخت.

روزی که با فتح و فیروزی از آن مصاف بزرگ باز می‌گشت، به اتفاق امیر بنکو که وی نیز از بزرگان و سران اسکاتلند بود و در آن جنگ او را شریک و انباز، گزارش به بیابانی بی آب و علف افتاد. ناگهان سه پیکر موحش که گویا از عوالم سافله جحیم بر روی زمین آمده بودند، به نظر او رسید. عنان باز کشید و بر آنان نگریست.

سه کالبد دوزخی مشاهده کرد که به قیافتی زشت و چهری مکروه با جامه و ادام زنان. لیکن ریشی کثیف بر گرد دهان در وسط آن بیابان نشسته و به جادوگری در پیوستند. 

مکبث به طرف آنان تاخت و نام و نشان شان باز پرسید. آن سه تن انگشتان سبابه چرک و لاغر خود را بر روی لب‌های خوشکیده خویش نهاده، وی را اشاره به سکوت کردند.



نظرات کاربران

ارسال