فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی کتاب «ملت عشق» + فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/04/18 ساعت 21:19

کتاب صوتی «ملت عشق» نوشته الیف شافاک، ترجمه ارسلان فصیحی از سوی آوانامه دانش گستر با همکاری انتشارات ققنوس منتشر شده است.

به گزارش رویداد فرهنگی، الیف شافاک یا الیف شفق (زاده 25 اکتبر ا1971 استراسبورگ فرانسه) یک نویسنده ترک تبار است. او از دانشگاه تکنیک اورتا دو غوی انکارا لیسانس روابط بین الملل و فوق لیسانس مطالعات زنان و دکتری علوم سیاسی گرفت. او در هنگام تحصیل در دوره فوق لیسانس، اولین کتاب داستانش را در سال 1994 و در سال 1997 رمان دومش را منتشر کرد. پس از اتمام دوره دکترا به استانبول آمد و کتاب آینه‌های شهر را نوشت. شافاک در سال‌های 2003-2004  با درجه استادیاری در دانشگاه میشیگان و بعد در بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه آریزونا مشغول به کار شد و از 2005 تا 2009 نیز ستون نویسی روزنامه زمان بود. 

او 9 رمان به انگلیسی، ترکی و فرانسوی منتشر کرده است که برخی از آن‌ها هم به فارسی ترجمه شده است؛ از جمله: «ملت عشق» با ترجمه ارسلان فصیحی و رمان‌های «من و استادم»، «محرم» و «اسکندر» با ترجمه صابر حسینی 

در مورد مترجم کتاب

ارسلان فصیحی نویسنده، مترجم و ویراستار در سال 1340 در تهران به دنیا آمد. او در دانشگاه ازمیر در زشته زبان و ادبیات ترکی تحصیل کرده است. فصیحی در انتخاب کتاب برای ترجمه وسواس و دقت زیادی به خرج می‌دهد و به زبان مقصد و مبدا مسلط است. کتاب خودآموز ترکی استامبولی تالیف فصیحی یکی از مهم‌ترین منابع امورشی زبان ترکی استامبولی در ایران به شمار می‌آید، و ترجمه‌هایش از ادبیات مدرن ترکیه، درعیم امانت‌داری، سلیس و روان است.  

مقدمه کتاب 

سنگی را اگر به رودخانه‌ای بیاندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی می‌شکافد و کمی موج برمی‌دارد. صدای نامحسوس «تاپ» می‌آید اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج‌هایش گم می‌شود. همین و بس. 

اما اگر همان سنگ، را به برکه‌ای بیندازی... تآثیرش بسیار ماندگارتر و عمیق‌تر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آب‌های راکد را به تلاطم درمی‌آورد. در جایی که سنگ به سطح آب حورده ابتدا حلقه‌ای پدیدار می‌شود؛ حلقه جوانه می‌دهد، جوانه شکوفه می‌دهد، باز می‌شود و باز می‌شود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چه‌ها که مکی‌کند. در تمام سطح آب پخش می‌شود و در لحظه‌ای می‌بینی که همه‌جا را فرا گرفته. دایره‌ها را می‌زایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود. 

رودخانه به بی‌نظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانه‌ای برای خروشیدن می‌گردد، سریع زندگی می‌کند، زود به خروش می‌آید. سنگی را که انداختهای به درونش می‌کشد؛ از آن خودش می‌کند، هضمش می‌کند و بعد هم به آسانی فراموشش می‌کند. هر چه باشد بی‌نظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ بیش‌تر یا یکی کم‌تر. 

اما برکه که برای موج برداشتنی چنین ناگهانی آماده نیست. یک سنگ کافی است برای زیر و رو کردنش، از عمق تکان دادنش. برکه پس از برخورد با سنگ دیگر مثل سابق نمی‌ماند، نمی‌تواند بماند. 

زندگی الا روبینشتاین هم از وقتی خودش زا شناختع بود مثل برکه‌ای راکد بود. داشت به چهل سالگی پا می‌گذاشت. سال‌ها بود عادت‌ها، نیازها و سلیقه‌هایش تغییر نکرده بود. روزها روی خطی مستقیم پیش می‌رفتند؛ یکنواخت و منظم و عادی. بخصوص در بیست سال اخیر همۀ آرزوهایش، همۀ دوستان جدیدش، حتی کوچک‌ترین تصمیم‌هایش هم به این وابسته بود. یگانه قطب‌نمایی که سمت و سوی زندگی‌اش راتعیین می‌کرد خانه و خانواده‌اش بود.



نظرات کاربران

ارسال