همه مجموعه ها - فرهنگ و ادب
ماجرای راه‌اندازی نشر نو و فروش 10هزار نسخه از اولین کتاب منتشره در یک روز+فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/04/25 ساعت 19:16

مدیر نشر نو در داوزدهمین نشست تاریخ شفاهی کتاب درباره چگونگی راه‌اندازی این نشر و فروش 10هزار نسخه از اولین کتاب منتشره در یک روز خود توضیح داد.

به گزارش رویداد فرهنگی، دوازدهمين نشست از سری دوم سلسله نشست‌های تاريخ شفاهی كتاب با حضور محمدرضا جعفری، مدير نشر نو یکشنبه 25 تيرماه در سرای اهل قلم خانه كتاب برگزار شد.

دراین برنامه محمدرضا جعفریT مدير نشر نو ضمن معرفی خود که در سال 1327 در ناصرخسرو به دنیا آمده است، گفت: زیرزمین حياط خانه ما پر از كتاب بود و همواره مابین آنها بازی می‌کردم همچنین در بزرگسالی هنگامی که  پدرم مرا به فروشگاه ناصرخسرو می برد و روز و شب من بين كتاب‌ها می‌گذشت لذا برای یادگیری نام کتاب‌ها تلاش کردم.

وی ادامه داد: خلاف علاقه من برای تحصیل در مدرسه البرز یا ادب، پدرم من را در مدرسه انديشه ثبت نام كرد و آنجا برایم تبعيدگاه بدی بود، چرا كه هيچ كدام از همكلاسی‌های من در اين مدرسه نبودند. هنگام انتخاب رشته طبق مشورت با آذریزدی و علاقه خود به ادبیات رشته طبیعی را خواندم و سال 1346 ديپلم گرفتم.

 

اتفاقاتی که منجر به رفتن آذریزدی از نشر امیرکبیر شد

مدير نشر نو بيان كرد: در سال 1335 فروش كتاب‌های درسی برای همه يک «بره كشون» بود. زمانی كه فروش اين كتاب‌ها شروع می‌شد مادر و خواهرهایم به فروشگاه ناصرخسرو می‌آمدند و در فروش كتاب به ما كمک می‌كردند.

اين پيشكسوت حوزه نشر با بیان اینکه انتشارات اميركبير تا قبل از سال 1342 پيشتاز بود، اظهار داشت:  از آنجا که اكبر علمی برای انتشار كتاب‌های درسی شركتی را گرفته بودند و نتوانستند كتاب‌ها را به موقع برسانند مشكلاتی ایجاد شد. در همين دوران حكومت نظامی شده بود و اين گروه بعد از شش ماه و در زمستان كتاب ها را آماده كردند. در نتيجه وزارت آموزش و پروش قرارداد آنها را فسخ كرد.

جعفری ادامه داد: پدرم پيشنهاد داد كه انتشار كتاب‌های درسی را ما انجام دهيم، اين امر باعث شد پدرم در شركت كتاب‌های درسی شروع به كار كند و از اميركبير غافل شود، از آنجا که من هم سن‌وسالی نداشتم تا بتوانم امور را به دست بگيرم اتفاقات باعث شدند آذر يزدی از اميركبير برود.

مدير نشر نو اظهار داشت: من تصميم گرفتم رونقی به انتشارات امير كبير ببخشم؛ بنابراين مولفين و مترجمين را جمع كردم تا اينكه در سال 1354 به خاطر مبارزه با گرانفروشی شركت نتوانست به فعاليت خود ادامه دهد. اين امر باعث شد پدرم به اميركبير برگردد. هرچند اگر اين اتفاق رخ نمی داد پدرم باز نمی‌گشت اما من و ديگران پدرم را برای بازگشت تشويق می‌كرديم.

 

اتهاماتی ناروا درخصوص عدم پرداخت حق گمرک کاغذ به مرحوم جعفری

جعفری در خصوص اتهاماتی كه به مرحوم پدرش وارد كردند توضيح داد: زمانی كه پدرم كتاب‌های درسی را با چهار رنگ چاپ می‌كرد می‌گفت نبايد رنگ مشكی را حساب می‌كرديد و اين سوء استفاده است، همچنين پدرم را متهم كردند كه بدون پرداخت حق گمرک از خارج كاغذ وارد كرده است. اما پدرم برای رد اين اتهامات در سال 54 از بازپرس استعلام گرفته بود كه آيا شركت چاپ كتاب‌های درسی می‌تواند بدون پرداخت حق گمرک كاغذ وارد كند يا نه؛ كه آنها جواب منفی داده بودند.

وی گفته‌ها درباره خودکشی پدرش بخاطر فشارهای مالی را رد کرد و اظهار داشت: پدرم در هشتگرد مدرسه‌ای به نام ميرزاتقی‌خان اميركبير تاسيس كرد كه بعد از تغییر نام، با پيگيری‌های من دوباره به همان اسم برگشت.

مدير نشر نو بيان كرد: آذريزدی به من پيشنهاد كرد كه كار ترجمه را شروع كنم، بنابراين به كتابفروشی رفتم و در آنجا كتاب «گرگ و هفت بزغاله» را ديدم كه جايزه هم گرفته بود. ترجمه اين كتاب را شروع كردم و آذر يزدی هم آن را خواند و ايراداتش را گرفت.

به گفته وی، اين كتاب بعنوان اولین کار محمدرضا جعفری با دو رنگ و با جلد مقوايی چاپ شد.

 

چاپ و فروش کتاب‌های معلومات عمومی راهی برای چاپ کتاب‌های ممنوعه نمی‌گذاشت

جعفری با بیان اینکه در 18 سالگی قراردادهای انتشارات امیرکبیر را ارزیابی می‌کرد و بررسی حدود 110 کتاب زیر چاپ را برعهده داشت، گفت: از آنجا که پرویز اسدی‌زاده مطابق دعوت ما در قسمت مولفان و مترجمان کار می‌کرد، او توانست پای تعدادی از مولفان و مترجمان را به موسسه باز كند.

وی بیان کرد: طبق انتظار غلامحسین ساعدی مبنی بر نشریه داشتن یک موسسه انتشاراتی، مسئوليت انتشار نشريه را به ايشان واگذار كردم و این کار باعث رونق امیرکبیر شد (روزی یک کتاب منتشر می‌شد). ما در طول سال 120 عنوان كتاب منتشر می‌كرديم و در سال 1357 از حدود 480 عنوان كتاب منتشر شده 360 عنوان آن تجديد چاپی بود.

مدير نشر نو با بیان اینکه مرحوم جعفری کار نشر را از سال 1328 آغاز کرد، ادامه داد: در اين مدت توانستيم دوهزار و 50 عنوان كتاب منتشر كنيم. عده‌ای می‌گويند كتاب‌هايی مثل «اسرار مگو» در انتشارات ما چاپ می‌شد در صورتی‌كه اينگونه نبود و شايد اين نوع از كتاب‌ها در فروشگاه‌های ما تنها موجود بود.

وی گفت: كتاب معلومات عمومی (محتوای كتاب‌های درسی را بصورت سوال و جواب درمی‌آورد) ما بسيار پرفروش بود، بنابراين اصلا لازم نبود ما كتاب‌های ممنوعه را چاپ كنيم. در سال 57 تيراژ كتاب‌هایی مانند معلومات عمومی به 500 هزار نسخه هم می‌رسيد.

وی ادامه داد: مرحوم پدرم به اكثر كتاب‌هايی كه چاپ می‌كرد علاقه داشت، شايد بيشتر به كتاب‌های تاريخ علوم و تاريخ مشروطه علاقه نشان می‌داد اما عده‌ای از دوستانش او را به نوشتن خاطراتش تشويق می‌كردند.

جعفری عنوان كرد: من از سال 1360 از اميركبير بيرون آمدم. لذا بعد از آزاد شدن پدرم سال 59 از زندان (بخاطر برخی پرونده‌سازی‌ها و شکایات زندان افتاده بود) تصميم گرفتيم نشر نو را راه‌اندازی كنيم، اولين كتاب منتشر شده در نشر نو، كتاب «زمين سوخته» نوشته احمد محمود بود كه در يک روز 10 هزار نسخه آن به فروش رفت. 



نظرات کاربران

ارسال