مجله بخارا - دیدار و گفتگو
مهم است که از حال یکدیگر خبر داشته باشیم +فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/08/13 ساعت 12:40

الیاس علوی در جلسه دیدار و گفتگویی که به افتخارش برگزار شد از اهمیت توجه به افرادی که با آنها در یک کشور زندگی می‌کنیم، سخن گفت.

به گزارش خبرنگار رویداد فرهنگی، یکصدو ششمین جلسه دیدار و گفتگو به افتخار الیاس علوی شاعر افغانستانی پنج‌شنبه یازدهم آبان‌ماه در شهرکتاب کاشانک برگزار شد. در این نشست رهنورد زریاب، یامان حکمت، منوچهر فرادیس حضور داشتند.

علی دهباشی، مدیر مجله بخارا در ابتدای این جلسه درباره الیاس علوی گفت:علوی به علت جنگ‌های داخلی افغانستان در کودکی به ایران آمد و در سال 2007 به استرالیا مهاجرت و در آدلاید سکونت کرد. تا کنون سه مجموعه شعر از او منتشر، در فستیوال شعر برنده چند جایزه شده، از جمله جایزه بین‌المللی شعر صلح سیمرغ را در سال 1393 دریافت کرده است. اشعار او در مجله دری و خط سوم منتشر شده است. در استرالیا در رشته هنرهای زیبا درس خوانده است. هفت نمایشگاه انفرادی و 20 نمایشگاه گروهی داشته است و الان در استرالیا تدریس هنر می‌کند.

 

شعر الیاس علوی را مربوط به شعر افغانستان نمی‌دانم

یامان حکمت، نویسنده، منتقد و استاد دانشگاه کابل با بیان اینکه بیشتر در زمینه شعر افغانستان کار کرده است، گفت: ادبیات افغانستان یعنی شعر و داستانی که در بستر فرهنگی افغانستان اتفاق می‌افتد. شعر الیاس علوی و برخی دیگر از شاعران که سال‌هاست در فضای هنری و ادبی افغانستان نفس نمی‌کشند مربوط به شعر افغانستان نمی‌دانم بلکه مربوط به حوزه بزرگتری است، فردی که در حوزه ادبی دری می‌نویسند مربوط به حوزه ادبیات دری است نه صرفا حوزه ادبی افغانستان. به اعتبار اینکه الیاس علوی در افغانستان متولد شده نمی‌تواند لزوما شعرش را در آن چهارچوب فرهنگی قرار داد.

این منتقد با بیان اینکه به اهمیت مرزهای سیاسی باور زیادی دارد، اظهار داشت: مرزهای سیاسی در مقوله‌بندی ادبیات بسیار تعیین کننده هستند اما کسانی که از آن بستر جدا می‌شوند و می‌روند از جمله شاعران و نویسندگانی که از افغانستان رفتند و چه شاعران و نویسندگانی که از ایران مهاجرت کرده اند، به آن جغرافیای سیاسی خاص مربوط نیستند و می‌توان آنها را به حوزه ادبیات دری تصور کرد و از طرفی مربوط به حوزه ادبی جهان اند یعنی تولیداتی که در استرالیا، امریکا و اروپا تولید می‌کنند. لزومی به دسته‌بندی آنها به شاعر افغانستانی یا ایرانی ندارد چون در شعر الیاس علوی و خیلی شاعران دیگری که از افغانستان رفتند، ارتباط زیادی با مناسبات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روز که در قلب آن شهر می‌تپدف نمی‌بینیم. شاید تجربیات و تعلقاتی دارند.

حکمت خود را افغانستانی تر از الیاس علوی دانست و افزود: چون الان در آن بستر زندگی می‌کنم و به عنوان یک ایرانی با مناسبات آنجا درگیر هستم، این اعتقاد من از دید نظری است. اگر چه در شعر، افغانستان شعر الیاس علوی را می‌شناسند ولی در ایران هم اشعار او را می‌شناسند.

این منتقد درخصوص وضعیت شعر آزاد در افغانستان توضیح داد:علوی در حوزه شعر آزاد کار میکند، تکلیف شعر آزاد هنوز با خودش مشخص نیست که در کدام بوطیقا (فن شعر)  می‌خواهد متن بنویسد، ما گاه استعدادهای درخشانی می‌بینیم که می‌آیند، کاری می‌کنند و می‌روند. اینها به مروز زمان از چرخه خارج می‌شنود یا به دام رادیکالیزه‌ای می افتند که تئوریزه نیست. در افغانستان درباره شعر آزاد گفتگو نشد، به همین دلیل به دام ساده‌نویسی می‌افتد که با آن مخالفت‌های زیادی صورت می‌گیرد.

وی افزود: شعر آزاد افغانستان قابلیت جریان‌شناسی ندارد چون نمی‌شود به جز دهه 60 جریان پررنگی از شعر آزاد را در افغانستان سراغ گرفت. شعر آزاد آنجایی که باید می‌تپید امکان رشد آنچنانی نداشت چه در دهه شصت که در سیطره چپ‌ها و کمونیست‌ها بود و چه در دهه هفتاد که همیشه درگیر جنگ بود، بعد از طالبان هم شعر آزاد درخشانی نداشتیم. در مقابل اتوریته غزل هنوز در افغانستان جایگاه خاصی دارد.

 

آشنایی من با هنرمندان و شاعران افغانستان اندک است

الیاس علوی، در ادامه این جلسه بعد از توضیح کوتاهی درباره شعرهایش، چند شعر برای حضار خواند. او گفت: شخصا با بعضی از قسمت‌های صحبت‌های حکمت موافق هستم، بودن و آشنایی من با هنرمندان و شاعران افغانستان اندک است. شخصا درباره تئوری شعر دانش عمیقی ندارم و بعضی شعرها به شدت احساسی و متفاوت می‌شود.

او سپس از کتاب «من گرگ خیالبافی هستم» که نخستین کتابی بود که 10 سال پیش در ایران با کمک شمس لنگرودی و حافظ موسوی منتشر شد، چند شعر خواند:

 

ای زیبای کابلی از من مپرس چرا به تو خیره می‌شوم

از گونه‌هایت بپرس چرا شراب می‌نوشند مست می‌شوند، به خیابان می‌آیند

اگر جام به من میدهی

 لبریز بده، تو خود می‌دانی من از نیم کاسه بیزارم

از لب‌هایت بپرس چرا پنهان می‌شوند زیر آفتابگردان‌های شالت

باد را دشمنم، سرما را دشمنم

 که موهایت را می‌دزدد پیشانی‌ات را می‌دزدد ازمن

آی خورشید نحیف، تمام زندگانی ات را بتاب

تا زیبایم گرم شود

آفتابگردان‌هایش بپوسند و من گردنش را ببینم

ای زیبای کابلی از من مپرس چرا به تو خیره می‌شوم

 

او سپس از کتاب «بعضی زخم‌ها» که توسط نشر تاک یکی از ناشران افغانستان به چاپ رسیده است، شعری که دهباشی در صحبت‌هایش به آن اشاره کرد را خواند.

محبوبم اگر مرگ به سراغت می‌آید

 کاش با هیات سل بیاید به هیات سرما

نه حمله انتحاری

باید وقت داشته باشی مرور کنی خاطراتت را

تنت را

رفتنت را

نه این که با پاهای خودت از خانه درآیی

و تنها کفش‌هایت را بیابیم در بازار

و دست‌هایت را پیدا نتوانیم

لبخندت را نگاهانت را پیدا نتوانیم

با چشم‌های خودم باید ببینم مرگت را

نفس تمامت را

انگشتانم باید پلک‌هایت را بسته کنند

اگر نه باور نمی‌کنند تا ابد

باور نمی‌کنند

 

علوی در ادامه چند شعر از کتاب «حدود» خواند و به سوالات حضار پاسخ داد.

علوی در پاسخ به سوال دهباشی مبنی بر مفهوم وطن، توضیح داد: سال‌ها در ایران زندگی کردم، 6 ساله بودم که از افغانستان مهاجرت کردیم، 10 ماه در مرزها ماندیم و سرانجام قبول شدیم، با اینکه اینجا سرزمین تاریخی مشترک ماست که زبان مشترکی هم داریم، هیچ احساس بیگانه بودن ندارم بسیاری از شهرهای ایران را بدون نامه تردد، سفر کردم اما بسیار اتفاق افتاده که افغانستانی‌ها از مرز اخراج شده است.

این شاعر به دنبال پیدا کردن مفهوم وطن در 20 سالگی به افغانستان باز گشته است، او دراینباره گفت: آنقدر احساس پیدا کردن وطن برایم مهم بود که در 20 سالگی به افغانستان برگشتم، هنوز آنجا برای من وطن نبود چون لهجه و حتی نوع قدم زدنم فرق می‌کرد. استرالیا رفتم و آنجا هم برای همین مسائل احساس نمی‌کردم که وطنم هست. برگشتم به خانه ای در افغانستان، همان اتاقی که در آن متولد شدم، یک آرامش در آنجا وجود دارد. فکر کنم همان اتاق برای من مفهوم وطن است.

علوی با بیان این نکته که بحث امنیت روحی و امنیت اساسی زندگی خیلی مهم است، ادامه داد: در استرالیا بعد از سه سال شهروند شدم و این بسیار مهم است وقتی که بعد از سفر به افغانستان به استرالیا برگشم احساس کردم اینجا هم وطن من است و به من این فضا را داده است که مثل یک انسان دیگر از خیابان استفاده کنم و از ماموران نترسم. ایران همیشه برای من وطن بوده و اما بحث ترس همیشه اینجا پررنگ است و نمی‌توان حتی از مشهد به اینجا سفر کنید. فکر می‌کنم این مساله تلخی است ولی مهم است که از حال یکدیگر خبردار باشیم و بدانیم مردمی که اینجا هستند و بر آنها چه می‌گذرد.



نظرات کاربران

ارسال